ابوالفضل و زیارت امامزاده محسن
سلام عسلم
عزیز مامان هفته پیش سه شنبه (13/4)صبح رفتیم خونه مامان جون(بابایی).مامان جون برامون باقلا خریده بود رفتیم باهم تمیزش کردیم.بعدازظهر عمو اومد گفت شب بریم امامزاده کوه(امامزاده محسن).
باهم شام درست کردیم و با دو تا عمه ها و عمو رفتیم. خیلی بهمون خوش گذشت
هم تفریح بود و هم زیارت .شما هم که اولین باری بود که میرفتی اونجا.چون از صبح همش مشغول بازی بودی و اصلا نخوابیده بودی تو ماشین تا امامزاده خوابیدی.تا رسیدیم بیدار شدی و دوباره شیطونی کردنت شروع شد.
ادامه مطلب یادتون نره.........
ابوالفضل،دختر عمه ها نساء و سارا،دختر عمو نازنین به قول شما نانا
چند بار که باهم رفتیم باغ بهشت دیدی ما دستمون و میزاریم رو سنگا شما هم یاد گرفتی تا سنگ قبری رو میبینی دستت و میزاری روش.
مقبره یکی از اصحاب پیامبر
گل مامانی در حال خوردن گوجه سبز
بعد از اولین گازی که زدی گفتی تشه(ترشه)
اینم تابلویی که تو امامزاده بود و من خوشم اومد
زیارتت قبول باشه نفسممممممممم
دوستت دارم.