سفرنامه مشهد2
اینم آخرین قسمت عکسهای مشهد ادامه مطلب فراموش نشه......... رفته بودیم طرقبه تو راه برگشت یه بازارچه بود که رفتیم. دوباره آب دیده بودی و همش میگفتی آبایی.... تلفن دیده بودی داد میزدی الو که دیگه ولشم نمیکردی. ابوالفضل در مقبره نادرشاه ابوالفضل در بهشت رضا که واقعا عالی بود دوست داشتی فقط خودت راه بری هر موقعم خسته میشدی مینشستی این یه ذره آبم ول نمیکردی داشتی میرفتی آب بازی . ابوالفضل تو قطار تو راه برگشت به وطن یه دوست پیدا کرده بودی فکر میکردی خیلی بزرگ شدی بهش میگفتی نی نی و میخواستی بغلش کنی اینم گل پسر خسته من تو اتوبوس...