ابوالفضل جانابوالفضل جان، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

....❤ღ گیلاس مامان❤ღ...

تنها ستاره ی آسمان دلم تولدت مبارک . . .

تولدت مبارک تنها بهانه زندگیم...   امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت فرشته آسمانی سالروز  زمینی شدنت مبارک . . .   امروز روز توست…..روز میلادت دنیا تبسم کرده است امروز با یادت امروز بی شک اسمان ابی ترین ابیست چرخ و فلک همچون دلم درگیر بی تابیست  امروز به تو فکر میکنم به زمانی که چشم گشودی و آغوش زمان ضربان قلبش را با تو یکی نمود دنیایم با تو آغاز شد   امروز روز تولد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی . . ....
21 آبان 1391

گذشتن از یه مرحله سخت

سلام همه دنیای من خیلی وقته که برات ننوشتم.یه هفته از عید قربان تا غدیر کامپیوترمون خراب شده بود و نتونستم اعیاد رو به دوستامون تبریک بگم. عزیزدلم فقط ٤ روز دیگه مونده تا تولد دو سالگیت .میبینی چقدر زود میگذره . از ١٥ مهر که تو پست قبل برات نوشتم سعی کردم دفعات شیر خوردنت و کم کنم تا هفته قبل روز پنجشنبه ١١ آبان که تصمیم گرفتم دیگه این پروژه سخت رو تمومش کنیم و  امروز ٧ روزه که شیر خوردنو ترک کردی.(تو یه پست جریان این پروژه رو برات میذارم).البته اینم بگم که خدارو شکر خیلی راحت با این مساله کنار اومدی و اصلا اذیت نشدی. چون از بچگی عادت کرده بودی وقتی میشینم پای کامپیوتر شیر بخوری مجبور بودم وقتی بیداری اصلا نیام سمت کامپیوتر ...
17 آبان 1391

دو هفته اول مهر

سلام پسرک مامانی عزیزم این روزا فکرم درگیر پروژه ازشیر گرفتنته نمیدونم موفق میشم یا نه آخه نمیخوام یکدفعه از شیر بگیرمت میخوام دفعات شیر خوردنت رو کم کنم آخه از صبح که بیدار میشی تا شب فقط میچسبی به منو شیر میخوری طرز خوردنتم که حسابی دیدنیه بابایی هم نگات میکنه و بهت میخنده دوروزه که صبح که بیدار میشی تا ظهر که بابا بیاد سرت رو گرم میکنم و شیرت نمیدم وقتی هم که میخوای با هزار ترفند حواستو پرت میکنم انشالله که بتونیم این مرحله رو هم به راحتی بگذرونیم.  ابوالفضل از نمایی دیگر سه شنبه 11 مهر بعد از اینکه شام خوردیم رفتیم خونه عمو جون از ساعت نه و نیم شروع کردی بهونه گرفتن و گریه کردن گفتم شاید خوابت میاد مجبور شدیم زود برگ...
15 مهر 1391

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

ای ستون های زمین،گلدسته های سربلند! ای رواق زرنگار،آیینه های بند بند! ای مقرنس های چوبی،گنبد زرین کلاه! بر سر آن آستان پر شکوه بی گزند بر سر هفت آسمان آن مهربان افراشته چتری از بال کبوتر،از حریر و از پرند دست او اینک پناه آهوان خسته است بال بگشایید از شوق، آهوان در کمند! کفتران آسمانی هم اسیر دام او می کشاند هر دلی را در رهایی ها به بند ای حضور هشتمین،افتادگان غربتیم دست مارا هم بگیر از لطف ای بالا بلند ولادت هشتمین اختر تابناک امامت علی بن موسی الرضا واین عید بزرگ بر همه دوستان مبارک.   ...
7 مهر 1391

قاطی پاتی

سلام شیطون مامانی این روزا از دست تو و شیطونیهات کمتر میتونم بیام نت و وبلاگت و به روز کنم.البته یه کمی هم تنبلی میکنم ولی بیشترش به خاطر تو که نمیشه ازت غافل شد. تا میایم بشینیم پای کامپیوتر بدو بدو میای و میگی منم اگه ما بشینیم رو صندلی مارو بلند میکنی و خودت میشینی وقتی هم ما در حال کار باکامپیوتر باشیم میای یا خاموش میکنی یا اینترنت و قطع میکنی و تموم سیما رو هم درمیاری.میبینی که دلیل نیومدن به خاطر تنبلی نیست هر روز که میگذره شیطونتر و شیرین زبون تر میشی حرف زدنت و که میشه گفت دیگه کامل شده و هر چیزی که بشنوی سریع تکرار میکنی ماهم که باید حسابی مواظب حرف زدنمون باشیم.   گیلاس مامان کو؟ ادامه مطلب یادتون نره..........
29 شهريور 1391

ایرانی باغیرت !!!

  به یاد تیمی که بچه هاش با آمپول ... و سر بانداژ شده بازی میکردند یاد تیمی که پیرهنشون براشون مقدس بود بخیر..... یاد تیمی که در 98 سیب زمینی نبود بخیر .... یاد تیمی که ابرو بر نمیداشتند.. موها براشون مهم نبود بخیر به سلامتی تیمی که باشرف بود .. و با غیرت .....ایرانی با غیرت ....     پست قبل داغه چند روز پیش نوشتم که امروز تاییدش کردم.   ...
29 شهريور 1391

خاطرات دومین ماه رمضان و عید فطر

سلام عسل مامانی ماه رمضون امسالم تموم شد .منم که با وجود تو دیگه تا موقع اذان  نایی نداشتم به خاطر همین خیلی وقته برات ننوشتم.  وقت افطار که میشد کلی کمکم میکردی سفره رو باز میکردی و باید همه چیزم خودت میذاشتی تو سفره بعدم مینشستی پیش ما و دعا میکردی  و به ما هم میگفتی مامان ،بابا یعنی ما هم دعا کنیم. الانم دیگه عادت کردی و تا سفره باز میکنیم باید اول دعا کنیم وقتی هم مایادمون میره تو زود دستتو میگیری بالا و دعا میکنی. قبولت باشه عزیزم.  ادامه مطلب یادتون نره..... شبا که برای سحری بیدار میشدیم در اتاقو میبستم که بیدار نشی چون دیگه خوابوندنت سخت بود و منم باید باهات بازی میکردم.شب هفدهم ماه رمضان خونه عمه کوچیکه...
2 شهريور 1391

شب قدر

لعنت بر آن کسان که تو را                                     آه...     قصاب غاصبان که تو را                                   آه...        بی قافیه ، صریح بگویم.................   لعنت بر آن کسان که تو را    ...
19 مرداد 1391

دستورالعمل طبخ موفقیت برای فرزندتان

روانشناسان کودک اثر شش میم را در تربیت موثر می دانند . دراین مقاله با این 6 میم آشنا می شوید . .   نیاز روانی بچه های ما، عبارت است از انتقال اثر شش میم. این شش میم را هر کس در کارنامه گذشته زندگی اش دریافت کرده باشد، میم هفتمش "مــوفقیــت" است که خود به خود پدید خواهد آمد 1. تو محبوبی 2. تو محترمی 3. تو مطرحی 4. تو مهمی 5. تو مفیدی 6. تو می فهمی اگر ما در رفتار و گفتارمان این 6 میم را به فرزندان مان انتقال دهیم میم هفتم "مــوفقیــت" خود به خود خواهد آمد؛ یعنی باتری روانی انرژی دهنده فرد شارژ خواهد شد. در آن صورت این آدم در تحصیل و زندگی و کار و... موفق خواهد شد. البته ضد این شش میم که گفته شد، ...
10 مرداد 1391

دومین ماه رمضان با ابوالفضل

سلاااااااااام خوبی عزیزم امسال دومین سالیه که تو ماه رمضون سه نفر شدیم   سلام دوستای خوبم ممنون بابت نظراتتون تو پست قبلی راستش بعد از گچ گرفتن دست گیلاس زیاد نمیام نت آخه ابوالفضل یه کم بهونه گیر شده البته حقم داره تو این گرما دستتم تو گچ باشه .یکی دو جا از دستشم گچ گرفته و تاول زده.وقت باز کردن گچ 18 مرداده ولی میخوایم چهارشنبه این هفته بریم دکتر اگه شد بازش کنیم. عزیزم این دوهفته حسابی اذیت شدی الان یه کم عادت کردی ولی بازم بعضی موقع ها گچ و میکشی و میگی بازش کنم .تو هم که عاشق آب بازی و هفته ای سه چهار بار میری حموم و آب بازی میکنی تو این دوهفته فقط دوبار رفتی حموم آخه دوست نداری دستتو با پلاستیک ببندم تا خیس نشه. ...
8 مرداد 1391