ابوالفضل جانابوالفضل جان، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

....❤ღ گیلاس مامان❤ღ...

یه قیافه جدید از گیلاس و گردش روز جمعه

سلام خوشگل مامان امروز جمعه (2/4/91) باباجونم کلی خوشگلم کرد ... دنبالم بیاین تا خودتون ببینید..... عسلم امروز صبح بابا با کلی بازی و کلک برای دومین بار کچلت کرد.آخه مامانی موهات خیلی نازک و کمه  ... من که زیاد دلم نبود آخه تازه موهات بلند شده بود مخصوصا پشت موهات دفعه قبل خیلی گریه کردی ولی ایندفعه کلی ادا برات درآوردیم تا نشستی بغلم اولش که تا ماشینو دیدی بدو بدو اومدی بغل من و با حالت التماس گفتی مامان... به بهانه آب بازی وان حمومتو دادیم دستت و بردیمت تو حموم .تا میخواستی گریه کنی میگفتیم ابوالفضل الان تموم میشه آب بازی میکنی دیگه آخرش داشت صدات درمیومد که ماهم بیخیال شدیم... قربون پسرم برم که دیگه بزرگ شده...
2 تير 1391

سلام بر مبعث، بهاری‏ترین فصل گیتی!

هنگامه عید است و پر است از برکات آمد ز حرا رسول شیرین حرکات با خلق عظیم شد رسول اخلاق بر خلق خوشش زصدق و ایمان صلوات بعثت نور مبارک   سلام بر مبعث، بهاری‏ترین فصل گیتی! سلام بر مبعث، فصل شکفتن گل سرسبد بوستان رسالت! سلام بر مبعث؛ نوید تزکیه انسان‏های شایسته از زشتی‏ها. سلام بر مبعث؛ روزی که گل‏های ایمان در گلستان جان انسان شکوفا شد! سلام بر مبعث، نوید وحدت حق‏طلبان جهان از خاستگاه وحی! سلام بر مبعث، پیام خیزش انسان، از خاک تا افلاک! سلام بر مبعث، انفجار نور و ظهور همه ارزش‏ها در صحنه حیات بشر! سلام بر مبعث، جشن بزرگ ستم‏دیدگان و بی‏یاوران! سلام بر مبعث، جاری کننده چشمه ایمان و عدالت د...
29 خرداد 1391

بدون شرح

سلام پسرکم اینم چند تا عکس که نیاز به توضیح نداره... بقیش تو ادامه مطلبه یادتون نره..... قربون پسر شیطونم برم دوستتتتتتتتتت دارم مامانی ...
23 خرداد 1391

دایره لغات ابوالفضل تا 19 ماهگی

سلام  پسر شیرین زبونم عزیز مامان اینروزا مثل یه طوطی سخنگو هر چی میشنوی تکرار میکنی و هروز کلمات جدیدتری یاد میگیری و مامانی رو ذوق زده میکنی . قربونت برم پسر باهوشم. واما دایره لغاتت تا 19 ماهگی: ادامه مطلب فراموش نشه......   مامان ، بابا .وقتی چیزی بخوای خودتو لوس میکنی و با احساس میگی بابایی،مامایی عمه که باز وقتی چیزی از عمه ها بخوای میگی عمه ایی. عمی (عمو)--- دایی (دایی ،چایی)--- آلی (خاله)--- نانا (دخترعمو نازنین)--- دیدو (گردو)--- سزی (سبزی)-- اذا (غذا)--- دلام (سلام)--- رانی (رانی و دلستر وقتی یادت میره میگی نینا) لیلید (کلید)--- بیا --- بده --- آش --- بازی (وقتی میخای در ظرفی رو برات باز کنم)--...
22 خرداد 1391

19 ماهگی

سلام نفسم عزیز دلم امروز 19ماهه شدی دیگه حسابی  شیرین زبون و شیطون شدی . مامانی دوستتتتتتت دارم و عاشقتم.   ...
21 خرداد 1391

قاطی پاتی

سلام یکی یه دونه مامان عزیزم مامانو ببخش که اینقدر تنبلی میکنه تو نوشتن خاطراتت.نمیدونم اصلا ار کجا شروع کنم . چهارشنبه 3خرداد حاجآقا و مامان جون رفتن مکه .دوشنبه 8 خرداد هم با زنعمو و عمه ها براشون آش پشت پا پختیم.چهارشنبه 17 خرداد هم ساعت 8 صبح برگشتن .به خاطر همین این چند روز سرم حسابی شلوغ بود .مشغول خرید و دوختن لباس بودم.از روز سه شنبه هم که خونه حاجآقا بودیم دیروز نهار هم ولیمه دادن و دیشب برگشتیم خونمون. روزی که حاج آقا و مامان جون میرفتن مکه( تو ترمینال)   روزی که حاج آقا و مامان جون داشتن برمی گشتن ساعت 8 صبح ابوالفضل و دختر عمو نازنین در حال فوت کردن ذغال اسفند ...
19 خرداد 1391

چه احترام غریبی دارد این ذکر ساده «یا علی علیه السلام »!

چه احترام غریبی دارد این ذکر ساده «یا علی علیه السلام »! این همه از پا افتاده که به مدد نام تو برمی خیزند. این همه دست تهی که به یاد تو گرفته می شوند! چه احترام غریبی دارد این ذکر ساده «یا علی علیه السلام »! این همه از پا افتاده که به مدد نام تو برمی خیزند. این همه دست تهی که به یاد تو گرفته می شوند! تمام این سال ها همیشه ذکر تو مشکل گشا بوده است. کسی را ندیده ام؛ از کوچک یا بزرگ که ذکر تو را گفته باشد و درمانده شود. چه مردمانی را دیده ام که در گود پهلوانی ها یا علی علیه السلام گفتند و در وقت زمین خوردن و به دست حریف بلند شدن، یا علی علیه السلام شنیدند! چه خانه هایی را دیده ام که بر کاشی...
14 خرداد 1391

شب آرزوها

الهی نام تو ما را جواز، مهر تو ما را جهاز، شناخت تو ما را امان، لطف تو ما را عیان. الهی ضعیفان را پناهی. قاصدان را بر سر راهی. مومنان را گواهی. چه عزیز است آن کس که تو خواهی. الهی ای خالق بی مدد و ای واحد بی عدد، ای اول بی هدایت و ای آخر بی نهایت. ای ظاهر بی صورت و ای باطن بی سیرت، ای حی بی ذلت و ای معطی بی فطرت و ای بخشنده بی منت، ای داننده رازها، ای شنونده آوازها، ای بیننده نمازها، ای شناسنده نامها ، ای رساننده گامها، ای مبر از عوایق، ای مطلع بر حقایق، ای مهربان بر خلایق، عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر و بر عیب های ما مگیر که تو قوی و ما حقیر، از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت. پسرم امروز برایت ...
5 خرداد 1391

واکسن 18 ماهگی

سلام نقل مامانی بالاخره واکسن هجده ماهگی رو با پنج روز تاخیر زدی و انشالله تا وقتی بخوای بری مدرسه دیگه واکسن نداری.       ادامه مطلب فراموش نشه..... روز یکشنبه برای واکسن زدن  باهم رفتیم مرکز بهداشت ولی گفتن روزای سه شنبه واکسن میزنن ما هم تو اون گرما برگشتیم خونه. روز سه شنبه (26/2/91) دوباره رفتیم تا واکسن بزنیم قبل از واکسن زدن بهت گفتم ابوالفضل آمپول زدی گریه نکنی تو هم گفتی نه.قربون پسر قوی خودم برم که دیگه بزرگ شده.بعد آستینتو دادم بالا که تو هم دستت رو آماده نگهداشته بودی موقعی هم که واکسناتو زدی یه کم گریه کردی و زود آروم شدی(به هر دوتا دستاتم واکسن زد) وقتی رسیدیم خونه همه اسباب بازیهاتو...
2 خرداد 1391