ابوالفضل جانابوالفضل جان، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

....❤ღ گیلاس مامان❤ღ...

واکسن 18 ماهگی

1391/3/2 16:36
نویسنده : مامانش
4,409 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نقل مامانیشکلکهای جالب آروین

بالاخره واکسن هجده ماهگی رو با پنج روز تاخیر زدی و انشالله تا وقتی بخوای بری مدرسه دیگه واکسن نداری.شکلکهای جالب آروین

 

 گیلاس مامانی

 

ادامه مطلب فراموش نشه.....

روز یکشنبه برای واکسن زدن  باهم رفتیم مرکز بهداشت ولی گفتن روزای سه شنبه واکسن میزنن ما هم تو اون گرما برگشتیم خونه.شکلکهای جالب اروین

روز سه شنبه (26/2/91) دوباره رفتیم تا واکسن بزنیم قبل از واکسن زدن بهت گفتم ابوالفضل آمپول زدی گریه نکنی تو هم گفتی نه.قربون پسر قوی خودم برم که دیگه بزرگ شده.بعد آستینتو دادم بالا که تو هم دستت رو آماده نگهداشته بودی موقعی هم که واکسناتو زدی یه کم گریه کردی و زود آروم شدی(به هر دوتا دستاتم واکسن زد)

وقتی رسیدیم خونه همه اسباب بازیهاتو ریختی زمین و تا وقتی بابایی بیاد بازی کردی.

نقل مامانی

 گل پسرم

پسرم ،قند عسلم

موقع نهار خوردن گفتم ابوالفضل به بابا گفتی آمپول زدی آخه بابا یادش نبود ما اون روز رفتیم برا واکسن زدن  و من وتوهم برای اولین بار تنها رفته بودیم البته خاله هم با ما اومد.

بابایی یه نگاه به ابوالفضل انداخت که مشغول به هم ریختن سفره بود گفت مگه رفتین؟ من گفتم آره دیگه. بابا دوباره گفت نه نرفتین...... پس چرا گریه نمیکنه؟(از بس قبلش من نگران بودم و همش به بابایی میگفتم میگن واکسن هجده ماهگی سخته)

بابایی ازت پرسید ابوالفضل رفتی واکسن زدی؟

ابوالفضل که سرش تو قابلمه غذا بود گفت :نه......!!!!

بابایی :دیدی نرفتین...

من:ابوالفضل رفتیمتعجب

ابوالفضل :نه.......!!!!

حالا من غش کرده بودم از خنده قهقهه بابا هم همش میگفت دیدی نرفتین ...من میگفتم آره.... ابوالفضلم میگفت نه(نه رو با یه لحن خاصی میگه و سرش رو هم میبره بالا)

آخرش جای آمپولا رو نشون بابا دادیم تا باور کرد که پسرم واکسن زده

بعدازظهر ساعت ٤ تا ٧ خوابیدی  و خدا روشکر اذیت نمیکردی شب هم خوب خوابیدی فقط تو که حسابی تو خواب غلت میزدنی نمیتونستی تکون بخوری .

صبح که بیدار شدی دیدم دست چپت رو تکون نمیدی نگاه کردم دیدم تا آرنجت ورم کرده و قرمز شده .

دست واکسن زده پسرم

هرموقعم که دستت جایی میخورد درد میکرد ولی در کل خدارو شکر زیاد اذیت نشدی و اونقدر که من فکر میکردم سخت نبود این پست رو روز چهارشنبه میخواستم بزارم که نشد آخه چهارشنبه شام رفتیم خونه عمه و پنجشنبه هم جشن تکلیف خاله زینب بود.جمعه هم شام خونه عمه معصومه بودیم.

دو سه روزی هم بعد از واکسن زدن مریض بودی و به قول دایی جون جیریک نای نای شده بودی که خدا رو شکر از دیروز بهتر شدی.

چهارشنبه (27/2/91)برای اولین با آروم نشستی تو بغلم و من همه ناخناتو گرفتم.قبل از این همیشه  وقتی خواب بودی برات ناخن میگرفتم.تشویق

قربون پسر قوی خودم برم که بزرگ شده و دیگه مرد شده .

پسرم مرد شده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
3 خرداد 91 8:30
آخي عسيسم... بالاخره كي اين واكسنا تموم ميشه الهي دستش نيگا. چرا اون پشته زده


خدا رو شکر دیگه تا موقع مدرسه رفتنش راحت شدیم. نمیدونم اتفاقا خودمم گفتم چرا اونجا زده ولی فکر کنم چون بغلم نشسته بود وبرگشته بود طرف من اون پشت زده.
مامان نیایش
3 خرداد 91 10:31
الهی چه قدر ورم کرده دستش قربونت بشم بزرگ میشی یادت میره عزیزم دیگه راحت شدی از واکسن زدن
راستی خانمی ببخش نمی خوام ناراحت و نگرانت کنم ولی نیایش هم تقریبا همسن پسر شما بود که دندوناش سایه شد و من واقعا فکر نمیکردم جز تغییر رنگ چیزی باشه پشت گوش ننداز ببرش برای معاینه ضرر نداره البته اول یه دکتر خوب پیدا کن ایشالا چیزی نیست ممنون از حضورت

ممنون خاله جون.خودمم همش نگرانم که نکنه دندوناش پوسیده بشه اصلا نمیذاره که براش مسواک بزنم.
مامان ریحان عسلی
3 خرداد 91 11:26
سلام
پس این غولم رد کردید
خدارو شکر که خیلی اذیت نشده تو پاشم زدن ؟




سلام
بله خاله دیگه راحت شدیم.نه عزیزم به دوتا دستاش زدن.
ویدئوپائیز
3 خرداد 91 11:29
چقدر زود بزرگ شدیم! انگار همین دیروز بود…. اما همه سهم ما از آن روزهای خیلی دیروزتر فقط تعریف پدر و مادر و دائی و عمه و خاله است ، شاید هم چند تائی عکس رنگ و رو رفته و گاهی تا خورده که باید از بین خطهای شکست عکس ، لبخندی را از روی عکسی که لای آلبوم قدیمی و سنگین ، اسیر حصار روکش پلاستیکی شده تشخیص بدهیم. شاید اگر همان دوربینهای فکستنی ( همان فکسنی) نبود باید یکی نقاشیمان را میکشید تا امروز ببینیم که چه شکلی بودیم . صد البت که اگر نقاش ماهری بود ، پول دستمزدش را همه کس نداشت و اگر ماهر نبود تشخیص صورت واقعی چه سخت.شاید تعریف دیگران و تصور خودمان بیشتر اثر گذار بود تا تشخیص از روی نقاشی یک نقاش نابلد. اما خوش به حال بچه های امروز که دوربینها اگر چه برای سی سال بعد فکستنی اند اما باز هم بهتر از عکسهای ماست. خوش به حال بچه های امروز که اگر بعدها میبینند ، دستکم به اندازه ای که میخواهند نمای صورتشان را بزرگ میکنند تا حتی ریزه کاری های خلقت خدا را انگار که همین حالا جلویشان نشسته ببینند. آخ که چه میکند این تکنولوژی. با نوشته های بالا میخواستم یادآوری کنم که اگر الآن هم ما برای بچه ها این کار رو نکنیم اونها بعدا همین حس رو خواهند داشت. البته یکی از راههائی که تازه در حال انجامش هستیم در همین زمینه است. ساخت فیلمهای کوتاه از عکسهای زیبا. برای دست گرمی بد نیست سری به این سایت بزنید و اگر ایده ای داشتید بگید تا براتون انجام بشه و یا حتی میتونید به ما اعتماد کنید و از ایده های خود ما استفاده کنید. fallvideo.viablog.ir
مامان فرنيا
3 خرداد 91 13:14
ماشالله به اين گل پسر كه اينقدر شجاع است من هم امروز واكسن فرنيا را زدم اون هم مثل گل پسري گريه نكرد فقط لحظه اي كه واكسن توي پاش رفت يك گريه كوچولو كرد و تا حالا كه خوبه اميدوارم تا يكي دو روز اينده هم همه چيز خوب باشه


انشالله که اذیت نمیشه.
خاله زری
4 خرداد 91 21:00
سلام عزیز دل خاله چقدر بزرگ شدی قربونت برم وقتی فکر میکردم چطوری نه میگفتی دلم برات ضعف میرفت
ایشاله زودتر بزرگ شی . بمیرم برات که دستت قرمز شده عزیزم


ممنون خاله جون.واقعا خیلی قشنگ و با یه لحن خاصی نه رو میگه که خودمم براش ضعف میکنم.
خدا نکنه عزیزم.
مامان ترنم کوچولو
4 خرداد 91 22:07
سلام عزیزم.ممنون به ما سر زدین.خدارو شکر خالا حالاها بابت واکسن خیالتون راحت شد.همیشه فکر میکردم گیلاس مامان باید دخمل باشهخدا حفظش کنه ابوالفضل جون رو


ممنون خاله جون یعنی به پسرا نمیاد گیلاس باشن.