من از تو چه گویم؟ای مادر.........
|
مادر با تو پیدا می کنم همه دنیا را، همه وجود را، همه انس و الفت و مهربانی و دوستی را؛ پناهم باش تا سنگینی غربت از شانه هایم فرو ریزد و ملال تنهایی از چشمانم رخت بربندد.
مادر هر گاه نام تو بر زبان می رانم، گرمی دستهایت را بر شانه هایم احساس می کنم.
مادر ای تجسم صبر و اسوه ایثار، گلبرگ های باغ عطوفت، شبنم نوش ابرهای آسمان .
بخشش دستهایت یادآور حماسه بارانند؛ ای نبض جانسوز حیات، سرفصل کتاب وفا تویی.
مادر قدم بردیده ام بگذار؛ فدای تو و قدمهایت.
مادر بگذار بگویم: ای فرشته رحمت و ای نمونه لطف و محبت، آغوش گرمت مرا از بهشت خوش تر و زمزمه لالایی تو از هر آهنگ و نوایی دلکش تر.
مادر ای ماه درخشان و خورشید تابان؛ ای عارفانه ترین غزل، ای عندلیب آفتاب عشق؛ ای آفتاب رأفت، ای آسمان روشن مهر، ای سفیر رحمت و ای که دست هایت عابر کوچه های تنهایی من
ای اعتبار روزگار، ای افتخار خلقت؛ ای که در کنار تو درختان سرور و رحمت زندگی قد می کشند.
ای سایبان هر چه شوق؛ ای مادر تو از غمم پیر شدی و من از روی تو خجل.
مادر ای مظهر مهر و وفا، ای آیه عشق و صفا، ای شمع کاشانه ام، با من بمان ای عارفانه ترین غزل
مادر تو را از عشق آفریدند و پیراهن هستی ات را از عاطفه بافته اند، ترا ایمان سروده و باران زمزمه کرده است.
من از تو چه گویم؟ ای مادر .........
به ستاره ها نگاه کن که شب را شکسته اند بی تو شب من ....شب بی ستاره است.
آفتاب را تماشا کن...ببین که غول تاریکی چگونه از برابرش می گریزد...بی تو روز من آفتاب ندارد.
چمن زار را نظاره کن...لاله را بنگر و به زمزمه جویبار گوش فراده بی تو دنیای من
از چمن و لاله و هرزمزمه خالیست.
بی تو من هیچم ....اگر می خواهی زنده بمانم هرگز تنهایم مگذار مادر!
مادر تورا می ستایم تورا که صادقانه زیستی و صادقانه زیستن را به من آموختی.
در نگاهت عشق موج میزند و من شکوه آن را در آئینه دلت احساس می کنم .
در آن هنگام که با دست محبت مرا به آغوش گل سپردی دانستم که دوستم داری...
چه زیباست به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو مردن و به پای تو سوختن
و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو و بدون خوشبختی زیستن
برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن
ای کاش میدانستی بدون تو و دور از دستهای مهربانت و به دور از قلب حساست مرگ گواراترین است.
می خواهم حقیقتی را بگویم ...حقیقتی ساده از عشقی که برای تو مادر به ارمغان آورده ام .
از کجا آغاز کنم؟ نمی دانم .
بگذار از تو بنویسم ای همدم خوبیها ای شکوه خلقت ای ستاره درخشان عمرم ....مادر...!
بگذار بگویم که چه زیباست آهنگ لالایی تو ...چه زیبا محبت و عشق را در سینه ام جای دادی...
مادر تو ای زیبا ترین بهار.....فصل های زندگی ات را چه عاشقانه به پایم ریختی
مادر بگذار بگویم ای مظهر محبت ...ای فرشته مهر...ای دریای بی کران عطوفت...
مادر ای شمع هستی من ......بگذار بگویم........دوستت دارم ای برتر از همه چیز
مادر ای تنها حامی من به جای سیل محبتی که به من روا داشتی چه تحفه ای
جز قلب خود می توانم تقدیمت کنم ؟
پس تقدیم به تو ای مادر که آفتاب مهر در آسمان دلت هرگز غروب نمی کند
روزت مبارک مادر.......