ابوالفضل جانابوالفضل جان، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

....❤ღ گیلاس مامان❤ღ...

یه اتفاق بد..........

1391/4/24 17:03
نویسنده : مامانش
1,771 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دردونه من

عسل مامان یکشنبه  هفته قبل یه اتفاق  افتاد که مقصرش هم من بودمناراحت.

مامانی رو ببخش عزیزم.اوه

عذاب وجدان گرفتم که چرا کمکاری کردمو خوب مواظبت نبودمافسوس

مامان فدات

روز یکشنبه (18/4/91)ساعت دو بعدازظهر وقت اومدن بابایی بود ماهم همیشه اون مواقع میریم تو آشپزخونه پشت پنجره من بغلت میکنم و وقتی بابایی میاد تو باهاش بای بای میکنی بای بای.اونروزم وقتی رفتیم پشت پنجره خواستی که بزارمت رو اپن پیش تلفن دستت و دراز کردی و گفتی بیشینم.منم گذاشتم بشینی پیش تلفن همون لحظه از ذهنم گذشت که نکنه بیفتی دستم و گرفتم پشتت و خودم هم پیشت بودم نمیدونم یه لحظه چطور شد که حواسم پرت شد و یکدفعه صدای جیغت بلند شد.

بمیرم برات عزیزم باور کن خودمم نمیدونم چطور شد که افتادی سریع بغلت کردم ولی آروم نمیشدی و دستتو گرفته بودی منم همراه تو گریه میکردم گریهو نمیدونستم چکار کنم  شانس آوردیم بابا زود اومد جریانو بهش گفتم بابایی گرفتت و با کلی بازی و ترفند ساکتت کردني ني شكلك.نهار و خوردیم و شما خوابیدی .وقتی بیدار شدی بهتر بودی ولی موقع بلند شدن دستتو زمین نمیزاشتی گفتیم شاید ضرب دیده و درد میکنه.


تاروز چهارشنبه دیدم همچنان دستتو زمین نمیزاری شب سه شنبه هم تب داشتی و تا صبح فقط شیر خوردی و من چشم رو هم نزاشتمخمیازه.ظهر زنگ زدم از دکترت وقت گرفتم برای ساعت چهار وقت داد. با بابایی رفتیم گفت تو دهنت و لثه هات التهاب داره و یه نوع ویروس به خاطر آلودگی هواست دستت رو هم گفت یه عکس بگیریم تا خیالمون راحت بشه.

رفتیم عکسو با کلی گریه  گرفتیم و بردیم پیش دکتر وقتی عکسو دید گفت دست کوچولوت موترگ شده و باید گچ بگیرین. اون لحظه خیلی حالم بد شد اشک تو چشمام جمع شد گریه. پرسیدم نمیشه گچ نگیریم دکتر گفت گچ بگیریم بهتره چون بدون گچ خوب جوش نمیخوره و با درد و مدت زمان بیشتری خوب میشه.

رفتیم پیش ارتوپد دو ساعتی طول کشید تا نوبتمون بشه . چون خیلی شلوغ بود گفتن یکیمون بریم داخل که بابایی بردت منم بیرون صداتو میشنیدم و قلبم داشت در میومداسترس

خلاصه دکتر دستتو انداخت جاشو گچ گرفت .گفته باید یه ماه بمونه .اولش میگفتی که بازش کنیم ولی الان یه کمی برات عادی شده البته باز بعضی موقع ها خودت میکشی که بازش کنی .فقط شبا چون خیلی تو خواب تکون میخوری یه کمی اذیت میشی.

ابوالفضل جون مامانی و ببخش همش فکر میکنم حواسم بهت نبوده و کمکاری کردم.اوه

ابوالفضل و یه اتفاق

ابوالفضل و یه اتفاق،باغ حاج آقا

ابوالفضل و یه اتفاق

ابوالفضل و یه اتفاق

ابوالفضل و یه اتفاق

ابوالفضل و یه اتفاق

ابوالفضل و یه اتفاق

ابوالفضل و یه اتفاق

ابوالفضل و یه اتفاق

ابوالفضل و یه اتفاق

مامانی قربون اون نگاه کردنت عزیزم

دوستتتتتتتتتتت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

رایکا(پوسترساز)
24 تیر 91 21:18
سلام من رایکا هستم اگه دوس دارید از کودک گلتون عکس های رویایی داشته باشید به وبلاگم یه سری بزنید فرقی نمیکنه با چی عکس بگیرید رایکا اونو به یه عکس رویایی تبدیل میکنه امتحانش ضرری نداره دیدنش هم خالی از لطف نیس پذیرش انواع سفارش: طراحی پوستر رویایی همراه با روتوش طراحی پوستر برای تمامی سنین طراحی کارت تولد با عکس کودک شما طراحی کارت پستال با عکس کودک شما طراحی عکس رومیزی متناسب با رنگ دلخواه و دکور شما و... به همراه مشاوره ی رایگان برای عکاسی و ژست و ... با قیمت کامل استثنایی هر پوستر 1500 تومان پس منتظر چی هستید؟؟ رایکا در خدمت شماست
مامان فرنيا
25 تیر 91 9:57
ماماني مهربون ناراحت نباش زود خوب ميشه خودتان هم كه ميگيد اتفاق است
اين پسري هم خيلي قوي و شجاع است گريه هاش هم بخاطر ترس شما بوده اين كوچولوها تا مامانها را گريان ميبينن انها هم بيشتر گريه ميكنند گل پسر قند عسل شما هم مواظب خودت باش


دیگه یه لحظه هم نمیشه ازش غافل شد....
بمیرم براش آخه دستش درد میکرد.
خاله زری
25 تیر 91 12:02
سلام خاله جون بمیرم که دست خوشگلت درد داره
وای مامانی خیلی ناراحت شدم ایشااله زود خوب میشه. من تا مطلب تمام بشه از استرس مردم دیگه نمیدونم شما چی کشیدید
مامانی لطفا براش صدقه بدید و اسفند دود کنید.


سلام عزیزم .خدا نکنه خاله جون.
داشتم از ترس میمردم .
چشم خاله حتما.
مامان ریحان عسلی
26 تیر 91 17:24
سلام
آخی عزیزم یه وقتایی نمیدونم ما مامانها چرا بی حواس میشیم وقتی پستتو میخوندم یاد اون روزی که ریحانه افتاد افتادم
ایشالا که به زودی زود خوب بشه صدقه یادتون نره


نمیدونم اصلا چطور شد تو یه لحظه غفلت ....
چشم حتما.
امیررضا
27 تیر 91 15:30
برات دعا میکنم هرچی زودتر خوب خوب بشی.مامانی من از حج برگشتم منتظرتونم


زیارت قبول .میایم پیشتون.
شکلات مامانی وباباش
27 تیر 91 16:04
الهی عزیزم خیلی ناراحت شدم ایشاا... که زود ی خوب بشی


ممنون خاله جون.
مامانی
28 تیر 91 11:26
الهی عزیز دلم چقدر ناراحت شدم ایشلا زودی خوب میشی


ممنون عزیزم.
مامان علی خوشتیپ
28 تیر 91 12:46
الهی خاله بمیره گریه کردنتو نبینه
مامانی اشکال نداره خودتو ناراحت نکن.برای همه بچه ها پیش میاد و خودشونم میدونن که هیچکی تو دنیا اندازه ماماناشون دوستشون نداره
ایشاالله زودتر خوب بشی عزیزه خاله


خدا نکنه خاله .
هنوزم عذاب وجدان دارم.
مامان علی خوشتیپ
28 تیر 91 12:48
عزیزم برای ختم قرآن جزء های 2/3/26/29 برای شما در نظر گرفته شده .
التماس دعا

اگه برای خوندن جزء های مورد نظر مشکلی داشتید حتما خبرم کنید...


ممنون عزیزم .انشالله که بتونم و توفیقشو داشته باشم.
نه عزیزم مشکلی نیست.
دخملی
29 تیر 91 1:10
سلام مامان جونی.....خدا بزرگه اتفاق بود دیگه
بزرگ شد یادش میره
شما کجای همدان هستید؟
ما هم همدانی هستیم


سلام
میام پیشتون.
خاله زری
29 تیر 91 9:17
سلام مامانی چند بار سر زدم ولی شما اپ نکرده بودید. احتمالا این هفته میرم سفر و به اینترنت دسترسی ندارم. از طرف من گل پسری را ببوسید ایشااله حالش سریع خوب بشه و همیشه شاد باشه


سلام عزیزم
اینروزا کمتر میام نت.
همیشه به سفر انشالله خوش بگذره.
خاله سنا
30 تیر 91 14:41
چه پسر خوشگلی دارینفدای سرت خدا رو شکر نی نی تون چیزیش نشده
مامان امیر علی
7 مرداد 91 11:50
الهی بمیرم آخی.خیلی ناراحت شدم.همین که عکسشو با گچه دستش دیدم گفتم واییییییییییییی.
ایشالا که زود خوب میشه.خودتو ناراحت نکن.پیش میاد دیگه.



خدا نکنه خاله.
ممنون عزیزم.
زهره مامان آریان
12 مرداد 91 3:38
الهی بمیرم.خیلی اعصابم خورد شد.یاد وقتی اقتادم که اریان بیمارستان بود و دستش انژِوکت داشت و نمیتونست حرکتش بده.
انشالله زودتر خوب بشی عزیزم.
مامانی خودتو سرزنش نکن.عمدی که نبوده.
هیچ کس برا بچه دلسوزتر از مادرش نیست


خدا نکنه عزیزم.
همینطوره که شما میگی.
مامان نسترن
15 مرداد 91 14:22
قربونت بشم. اینشالاه که هرچی زودتر خوب بشی عزیزم


خدانکنه خاله. ممنون خاله جون.
مامان پارساکوچولو (شاهزاده کوچولو)
4 شهریور 91 7:55
الهیییییییییی خدارو شکر به خیر گذشت پارسا هم چن وقن پیش داشت از پله آشپزخانه میومد پایین که یه دفعه نشست و دیگه نتونست را بره بردیم عکس گرفتیم گفتن صفحه رشدش آسیب دیده و گچ گرفت بچه برادرمم که 2 ماه از پارسا کوچیگتره دستشو گذاشته زمین بلند بشه زیر دستش خالی شده و دستش مو برداشته اونم گچ گرفت بچه ها تو این سن خیلی حساسن باید خیلی مواظبشون باشیم اما در هر حال این اتفاقا با همه مراقبتا میفته فقط مرتب براش و ان یکاد و 3 تا آیته الکرسی بخون و از خدا بخواه حفظش کنه صاحب اسمش نگهدارش باشه .

بله خاله جون اتفاقه دیگه .فقط باید چهار چشمی مواظبشون باشیم.
انشالله خدا نگهدارشون باشه.
پويا كوچولو
23 فروردین 92 0:39
سلام ابوالفضل جان خدا بد نده گيلاس جوني چه پسر نازي ، خيلي از ديدنت خوشحال شدم