ابوالفضل جانابوالفضل جان، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

....❤ღ گیلاس مامان❤ღ...

روزانه های من و ابوالفضل

1390/10/22 1:06
نویسنده : مامانش
1,710 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسم

عزیزم چند وقتیه یاد گرفتی تا قابلمه ای روی گاز یا بخاری میبینی دستت رو دراز میکنی طرف قابلمه و همش میگی به به.حالا داخل قابلمه میخواد غذا باشه یا نه فرقی نمیکنه.

منم باید قبل از درست کردن غذا یه چیزی بدم دستت بخوری تا مشغول بشی.

دیروزم وقتی میخواستم نهار درست کنم اول یه دونه سیب زمینی سرخ کردم تا بخوری و مشغول بشی.

ابوالفضل در حال خوردن سیب زمینی

ادامه مطلب یادتون نره......

گل پسر مامان در حال خوردن سیب زمینی

ابوالفضل و خوردن سیب زمینی

هر چیزی که میخوری به من و بابایی هم تعارف میکنی و اونقدر اصرار میکنی که ما هم حتما باید بخوریم

قربون پسر دست و دلباز خودم برم

به منم  سیب زمینی تعارف میکنه 

وقتی هم موقع خوردن سیب زمینی ها زمین میریخت زود بر میداشتی و مینداختی تو بشقاب

سیب زمینی خوردن گل مامان

بعد از اینکه غذات تموم میشه بشقاب رو میذاری رو صورتت

مامان ببینم از این پشت چه شکلی میشی؟

مامانی ببینم از این پشت چه شکلی میشی؟

وآخرشم که بشقابت رو میگیری طرفم تا من بگیرمش

مامان بشقاب رو بگیر.

وقتی حسابی سیر شدی میری سراغ شیطونیات حتی پلاستیک داخل کابینت رو هم برمیداری

یاد گرفتی وقتی چیز داغ میبینی دستت رو تکون میدی و میگی جیززز اینجا هم قابلمه رو نشون میدی و دستت رو تکون میدی

مامانی جیزه

خودت میگی جیز ولی باز دست میزنی

قربونت برم که بزرگ شدی و قدت به روی گاز میرسه وقتی چیزی روی گاز باشه دستت رو دراز میکنی تا برش داری منم خیلی مواظبم تا چیز خطرناکی جلو دستت نباشه

اینجا  وقتی من در قابلمه رو برداشتم نمی دونم کی اومدی و دستت رو زدی به در قابلمه البته خیلی داغ نبود ولی شما یه کوچولو ترسیدی و شروع کردی گریه کردن

گریه نکن گل من

مامانی قربونت بره گریه نکنی که من طاقت دیدن اشکاتو ندارم....

مامان جون دوستتتتتتتتتتتتت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

سمانه مامان پارسا جون
15 دی 90 11:26
سلام خوبین؟ ممنون از حضورتون توی وب پسرم و ممنون بابت تبریکتون خیلی لطف کردین گل پسر نازی دارید
مامان آریان جون
15 دی 90 23:17
نوش جونت.اریان هم عاشق سیب زمینیه.یه کوچولو به اریانم میدی بخوره جیگرم؟؟
مامان زینب
16 دی 90 0:14
از بالا 4 و اخری خیلی قشنگ بود
مامان فرنيا
17 دی 90 10:53
اشك نريز عزيزم مامان خيلي مواظب شماست پس نترس اگه در قابلمه خيلي داغ بود كه مامان دم دست شما نمي ذاشت
خاله زری
17 دی 90 12:09
سلام خاله چقدر دست و دل بازی قربونت برم.
مامان ارميا
17 دی 90 13:27
اي جانم. دستت اوف شد؟ نازي با اون سيب زميني خوردنت. مامان گلش مرسي كه به ما سر زدي.
مامان ریحانا
19 دی 90 10:05
آخی نازی ریحانه هم عاشق سیب زمینی سرخ کرده ست ابوالفضل راه میره ؟
مامان نیایش
19 دی 90 10:44
نوش جونت گل پسری چه پسر مهربون و البته شیطونی الهی سالم باشی همیشه تو رو خدا موظب خودت باش
روزمنو/خانه من/خانه تو
21 دی 90 1:05
ای جاااان چه لپایی داره ماشاا... خدا نگهدارت باشه