ابوالفضل و صابون
سلام شیطونک من
تو پست قبلی برات نوشتم که شیطون شدی و یه لحظه غفلت باعث پشیمونی من میشه.
روز جمعه من داشتم برات پست قبلی رو مینوشتم که البته نشد یکدفعه بابایی صدام زد که بیا ببین پسرت چیکار کرده وقتی رفتم دیدم کشوهای تختت رو که گذاشتم زیر تخت خودمون کشیدی بیرون هر چی توش بود ریخته بودی زمین و نشسته بودی تو کشو منم که متوجه چیزی نشده بودم سریع ازت عکس گرفتم .
ادامه مطلب یادتون نره....
یکدفعه که صابونارو دیدم متوجه شدم که چی شده.!!!!!!!!!!!
شما هم که اصلا انگار نه انگارسریع بردم دهنت رو شستم.من که بوی صابون بهم خورد به جای شما حالت تهوع گرفته بودم.همش نگران بودم که نکنه خدای نکرده چیزیت بشه بابا هم سریع تو اینترنت سرچ کرد و خیالمون راحت شد که خوردن صابون و آبرنگ باعث مسمومیت نمیشه آخه یه روزم خونه مامان جون آبرنگ خاله رو خورد ه بودی.
آخه شیطون مگه باید مزه هر چیزی رو تست کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینم یه عکس داغ از هوای شهرمون که یکدفعه برف شروع به باریدن کرد.
اگه همینطور بباره فردا شهرمون سفید پوش میشه.