ابوالفضل جانابوالفضل جان، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

....❤ღ گیلاس مامان❤ღ...

شیطونی ابوالفضل و یه اتفاق`

1391/10/12 10:47
نویسنده : مامانش
3,159 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسر شیطون

عزیز مامان دیگه جرات نمیکنم حتی یه لحظه تنهات بزارم و ازت غافل بشم هر دفعه یه خرابکاری میکنی

پنجشنبه صبح بابا خونه بود گفت هوا خوبه بریم بیرون منم مشغول آماده شدن بودم که یه دفعه صدای گریه تو از تو اتاقت بلند شد

سریع اومدم سراغت که دیدم پیش صندلی کامپیوتر به پشت افتادی زمین میخواستی بری روی صندلی بشینی که افتاده بودی زود بغلت کردم و گفتم حتما سرت درد گرفته ولی همچنان گریه میکردی یه دفعه دیدم مچ دست راستت یه خراش کوچولو برداشته یه لحظه قلبم ریخت که نکنه باز مثل اون دفعه دستت ضرب دیده به بابا گفتم گفت نه چیزی نیست حتما ترسیده ولی تو همچنان گرفته بودی از دستت و همش میگفتی افتادم

شیطونی گیلاس و یه اتفاق

رفتیم بیرون و دادیم تو کلینیک یه دکتر برات عکس نوشت ولی چون پنجشنبه بود و سر ظهر هیج جا باز نبود .

از خونه تا برسیم دکتر از دلشوره داشتم میمردم و هزار تا نذر و نیاز کردم که مشکلی پیش نیاد .

مجبور شدیم برگردیم خونه بعدازظهر یه کم خوابیدی و وقتی بیدار شدی دستت و موقع بلند شدن زمین نمیزاشتی بابا زنگ زد بیمارستان ببینه رادیولوژی داره  که ببریمت اونجا.با دایی رفتیم بیمارستان عکس گرفتیم  دکتر گفت یه کمی دستت کشیده شده و یه موترک خیلی جزیی ولی اگه چند روز آتل ببندیم بهتره .

دستت و بستیم و تا برسیم خونه همش میگفتی درش بیار ولی رفتیم خونه مامان جون با خاله زینب مشغول شدی و یادت رفت.

مامان فدای دست کوچولوت

کاملا معلومه که آتل داره از دستت درمیاد

قربونت برم که در هر حالی که باشی تشکر یادت نمیره به خانمی که عکس مینداخت و آقای دکتر در حالی که گریه میکردی بعد از انجام دادن کارشون گفتی ممنون.

جمعه صبح که برنامه کودک نشون میداد میگفتی مامان منم دست بزنم.

وقتی من میخواستم به دستت دست بزنم میگفتی دست نزن دستم، افتادم عمو بسته.

قرار بود سه شنبه دستت و باز کنیم ولی از بس که شیطونی کردی و یه جا نمیتونی وایسی آتل داشت از دستت در می اومد و خودت همش میکشیدی درش بیاری بابا هم یکشنبه بعداز نهار برات بازش کرد اولش گریه کردی که چرا بازش کردیم ولی زود آروم شدی و گفتی مامان دستم و بشور.

اینم گیلاس مامان که در هر حالی به مامانش کمک میکنهماچ

فدای کمک کردنت

خوشگل مامان

قربونت برم مامان جونبغل

دو هفته پیش یه شب رفتیم بخوابیم من دراز کشیده بودم روی تخت تو هم رفته بودی روی بالش چراغ رو روشن خاموش میکردی یه دفعه گرفتی از ساعت بالای پریز ساعت افتاد سرت تو هم از رو بالش سر خوردی افتادی رو تخت من سریع بلند شدم بغلت کردم چسبوندمت به خودم وقتی از خودم جدات کردم دیدم دهنت پرخونه با اینکه خیلی سعی میکنم که اینجور مواقع به خودم مسلط باشم تا تو هم نترسی ولی زیاد موفق نمیشم.بابا رو صدا کردم بغلت کرد و دهنت رو شست ولی خونش بند نمیومد اصلا نمیزاشتی دست بزنیم دهنت ببینیم چی شده آبم که میدادیم نمیتونستی بریزی بیرون و قورت میدادی منم یه کم آب خیلی سرد دادم تا خونش بند اومد لباستو که خونی شده بود عوض کردم و همون لحظه تو بغلم خوابت برد وقتی خوابت برد دهنت رو نگاه کردم یه خط رو لب جلو خونمرده شده بود داخل لپ سمت راستت رو هم دندونت خیلی عمیق سوراخ کرده بود.ناراحت

صبح که بیدار شدی لبت ورم کرده بود و نمیتونستی خوب حرف بزنی یکی دوروز هم نمیتونستی غذا بخوری ولی خدارو شکر زود خوب شد از اون روز همش میگی ساعت افتاد سرم بعد اشاره میکنی به دهنت که بریده بود.

پسندها (1)

نظرات (18)

مامان ریحان عسلی
12 دی 91 11:27
سلام
خدا رو شکر به خیر گذشته مامانش براش هر روز اسپند دود کن خیلی سخته ریحانم چند وقته پیش افتاد دهنش پر خون شد منم مثه شما بودم فک کن همسری هم خونه نبود مردمو زنده شدم


سلام
ممنونم عزیزم .چشم حتما.واقعا خدانکنه از این اتفاقا برای هیچ بچه ای بیفته.
ساناز
12 دی 91 18:34
من و چند تا از مامانای دیگه تصمیم گرفتیم لباسای نی نیهامون که کوچیک شده و استفاده نکردیم رو تو یه وب سایت بفروشیم تا مامانای دیگه هم بتونن استفاده کنند تو هم میتونی به ما ملحق بشی.خوشحال میشم به سایتمون سر بزنی یا بهم زنگ بزنی۰۹۳۷۱۱۳۹۵۵۹
مامان امیرعلی جیگر
13 دی 91 16:36
دوباره عکسه دستت رو که دیدم کلی ترسیدم.
آخه خاله چیکار میکنی با خودت.
بازم الهی شکر که مثه دفعه قبل نبود دستت.
الهی ممنون هم گفتی قربونت برم.که اینقد با ادبی خاله جون.
از وقتی که میرم دانشگاه اصلا وقت سر خاروندن ندارم مامانش.
.امیر منم تا حالا چند بار دهنش خونی شده ولی جزیی بوده.
رمزو خصوصی میزارم برات بیا خصوصی

نمیدونم همه بچه ها اینقدر شیطونن .
انشالله موفق باشی عزیزم.
ممنون بابت رمز.
مامان محمد و ساقی
14 دی 91 21:23
سلام عزیزم
الهی بلا دور باشه.چقدر ناراحت شدم.هم مریض شد.هم دستش اووووف شد و هم لبش
مامانی همیشه به خودت مسلط باش.منم اوایل هول میشدم ولی فهمیدم که در اون موقع نمیشه اری کرد ولی اگه مسلط باشیم بهتر میتونیم تو اون لحظه مفید باشیم.یه بچه تا بخواد بزرگ بشه از این اتفاقها زیاد می افته.امیدوارم گلسری همیشه سلامت باشه.
راستی ما داریم یه آلبوم درست می کنیم.خوشحال میشیم عکسهای گل پسری هم تو آلبوم ما باشه.

ممنون عزیزم منم اون لحظه خیلی هول میشم ولی دارم سعی میکنم که صبورتر باشم.
چشم در اولین فرصت .

مامان فرنیا
15 دی 91 15:59
وای مامانی تو را خدا خیلی مواظب باش این گل پسرها درسته شیطونن اما خوب اگه پسرشیطون نباشه که دیگه پسر نیست


مواظبم ولی نمیدونم جرا همش اینجوری میشه.
مامان ریحان عسلی
15 دی 91 18:13
سلام
من واسه این پست کامنت گذاشته بودم چیکارش کردی
خصوصی


سلام
نظراتم و تایید نکرده بودم.
ممنون
خاله دینا
25 دی 91 21:49
سلام دوست عزیز
من همونیم که چند ماه پیش اومدم پیشتون و بهتون گفتم چند ماه دیگه خاله میشم حالا خواهرزاده ام به دنیا امده و من شما رو به کلبمون دعوت می کنم....


مبارکه عزیزم چشم حتما میایم پیشتون.
مامان امیرعلی جیگر
28 دی 91 18:44
خوب شدی گیلاسی.دستتو باز کردی.تو رو خدا مواظبه خودت باش.مخصوصا دست خوشکله توپولی و نازت


بله خاله جون دستم خوبه خوبه...
مامان محدثه
2 بهمن 91 0:55
الهی عزیزم
مامان نیایش
3 بهمن 91 9:46
سلام به طور اتفاقی وبتون رو دیدم .خیلی خوشم اومد مخصوصا شیرین زبونی های پسر گلت . اگه دوست داشتی به ما هم سر بزن ا اجازه لینکتون کردم


ممنون نظر لطفتونه
عاشق علي
5 بهمن 91 22:12
سلام
الهي!
ميدونم اون لحظه كه سر بچه بلا مياد آدم خيلي ميترسه و من اينو خيلي تجربه كردم. علي هميشه يه بلايي سرش ميومد. اما از وقتي كه چندماه پيش براش عقيقه كرديم خدا رو شكر چيزيش نشده. شما هم حتما براش عقيقه كنيد. اگر اطلاعي ندارين در موردش يه سرچ اينترنتي كنيد متوجه ميشيد كه چيه! خيلي تو روايات امامان سفارش شده به اين كار. حتما اگر عقيقه نكردين زودتر دست به كار بشيد.
با اجازه من شما را لينك ميكنم

سلام
ما برای ابوالفضل ده پانزده روزش بود که عقیقه کردیم
مامانی
8 بهمن 91 16:29
وای خدای من آخه چرا
مواظب خودت باش فسقلی بلا به دوره


ممنون خاله
مامان گیسوجون
10 بهمن 91 19:09
الهی بلا همیشه از این فرشته پاک دور باشه
ممنونم از محبتت


ممنونم انشالل گیسو جون زود زود خوب بشه
زهره مامان آریان
10 بهمن 91 23:46
بلا دو باشه.آخه عزیزم تو چرا همش ضربه میخوری.دلم ریش شد وقتی دیدم باز دستت بسته.
مامانی تو رو خدا خیلی مواظب گیلاسمون باش


من مواظبم به خدا خودش شیطونی میکنه
مامان شایلین
11 بهمن 91 15:02
سلام من مامان شایلینم دخترم همسن پسر ناز شماست. خدا حفظش کنه. وقتی میخوندم که چه اتفاقی براش افتاده قلبم یه جوری میشد. منم چند بار شایلینم چیزی خورده به لبش و خون اومده ازش و یا از روی چیزی افتاده که خیلی ترسیدم. یه بار دستش موند لای در کمد دیواری از جیغ اون منم جیغ زدم بچه ام به شدت ترسیده بود از اون به بعد سعی میکنم اینجوری عکس العمل نشون ندم. مراقب پسر خوشگل و نازت باش. خدا حفظش میکنه عزیزم.همیشه واسش آیه الکرسی بخون.


ممنون از محبتتون چشم حتما.
مامان فرنیا
16 بهمن 91 14:44
سلام مامانی نمیایی برامون بنویسی اخه ما چه گناهی داریم که نمیتونیم از این گل پسری با خبر بشیم


همین روزا میایم خانومی .
مامان ابوالفضل
20 بهمن 91 14:25
سلام سلام سلام ای جانم ایشاالله که بهتر بشی عسل گیلاسیه ما
بابای ارشیا
20 بهمن 91 17:58
بلا از این پسر خوشتیپ بدور باشه انشالله عمو جون ایرادی نداره در عوض مردشدن افتادن ها میخواد دیگه الهی همیشه سلامت و سرحال باشی