سفرنامه مشهد
ابوالفضل در نادر شاه مشهد
ادامه مطلب یادتون نره........
تو حرم تا دلت بخواد شیطونی میکردی مهرهارو از اون طرف میریزی این طرف
تا میرسیدیم حیاط حرم فقط دنبال آب بودی آستیناتو میدادی بالا و میگفتی آبایی(آب بازی)اینجا میخواستی آب بخوری
تمام شیرهای آبو بازرسی میکردی ببینی کدوم باز میشه تا آب بازی کنی
اصلا بغلمون نمیومدی و دستت رو هم به ما نمیدادی وقتی میخواستیم بغلت کنیم خودتو شل میکردی و اینجوری میخوابیدی رو زمین ما هم مجبور بودیم هر طرف که تو دوست داشتی بری بیایم
اینجا هم میخواستم با مهر مشغولت کنم که بیشتر از چند لحظه نتونستم نگهت دارم
ابوالفضل تو رستوران هتل قاشق به دست منتظر غذا
ورودی هتل که وقتی میخواستیم بریم بیرون میخواستی بری به اون حباب دست بزنی یا که میگفتی از رو نرده ها سرسره بازی کنی
تا میرسیدیم لابی هتل میگفتی مایی و باید چند دقیقه ای تماشاشون میکردی
چون عکسا زیادن بقیش تو پست بعد......