ابوالفضل جانابوالفضل جان، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

....❤ღ گیلاس مامان❤ღ...

اولین مسافرت ابوالفضل

1391/2/12 17:57
نویسنده : مامانش
1,637 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عمرم،نفسم،سلام مشهدی ابوالفضل مامان

این پست رو خیلی وقته که نوشتم ولی هر بار خواستم کاملش کنم نشد تا امروز .ببخشید که دیر شد.

عزیزم دهمین دندونت هم وقتی از مشهد برگشتیم جوونه زد مبارکت باشه مامانی.

گل مامان شما اولین مسافرتت رو در تاریخ 21/1/91 رفتی به پابوس امام رضا(ع)به مشهد مقدس.

منم چون تا حالا با شما سفر نرفته بودم خیلی نگران بودم که نکنه تو راه اذیت بشی ولی خدارو شکر خوب بود .

اول رفتیم تهران و از اونجا با قطار رفتیم .

ابوالفضل در بهشت رضا در مشهد

سفرنامه مشهد در ادامه مطلب.........

شب که داشتم وسایلمون و جمع میکردم رفتی نشستی تو چمدون

ابوالفضل تو چمدون

صبح که بیدار شدی دیدم سرو صدات نمیاد اومدم دیدم وسایل و که من شب بعد از خوابیدنت جمع کردم ریختی بیرون و رفتی نشستی تو چمدون

ابوالفضل تو چمدون

اینجا هم تا گفتم ابوالفضلخنده

ای شیطون

ابوالفضل موقع رفتنبای بای

 ابوالفضل در حال بای بای کردن

وقتی رسیدیم تهران تو سالن راه آهن یه جا بند نمیشدی که همونجا نمی دونم با چی لثت بریده بود و کلی خون اومد و تا یه هفته زخم بود

سالن راه آهن

داخل قطارم که دیگه بدتر اصلا نمی نشستی و همش در حال رفت و آمد بودی البته اینجا تازه سوار شده بودیم و با آبمیوه مشغول شده بودی.

داخل قطار

قربون اون ادا در آوردنت

بابایی میخواست بیارتت داخل ولی نمیومدی

شیطون مامان

آخرش بابا مجبور شد بره بشینه بالا که شما نتونی بیای پایین

ابوالفضل شیطون داخل قطار

ابوالفضل شیطون داخل قطار

هر کاری میکردم نمی خوابیدی یه نینی 4ماهه هم تو کوپه ما بود که همش گریه میکرد ولی دیگه خسته شده بودی و نشسته بودی بغل بابا

ابوالفضل بغل بابایی

ساعت یک خوابیدی و ساعت پنج بیدار شدی ولی سرو صدا نمیکردی ما بالا بودیم و شما هم همش با مامان اون یکی نینی  ار بالا بای بای میکردی ساعت 6 صبح رسیدیم مشهد شما تا پیاده شدیم خوابیدی  تا ساعت 9 صبح .اینم یه عکس از طلوع خورشید موقع رسیدن به مشهد.

طلوع خورشید

تا اتاقو  تو هتل تحویلمون بدن رفتیم تو حیاط که شما باز شیطونیات شروع شد ما نشستیم اینور ولی شما پیش ما نمینشستی  و دوست داشتی بشینی رو پله ها

ابوالفضل تو حیاط هتل

ابوالفضل تو حیاط هتل

تا رسیدیم تو اتاق شیطونیات شروع شد و همه چیزو به هم ریختی 

 شیطونی ابوالفضل تو اتاق هتل

شیطونی ابوالفضل تو اتاق هتل

شیطونی ابوالفضل تو اتاق هتل

شیطونی ابوالفضل تو اتاق هتل

شیطونی ابوالفضل تو اتاق هتل

 اینم اولین زیارتت که بابایی بلندت کرده بود دستت و زده بودی به ضریح 

ابوالفضل حرم امام رضا

ادامه دارد........

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان ابوالفضل
12 اردیبهشت 91 23:47
سلامممممممممممممممم
سفر به خیر مشهدی ابوالفضل
خوش گذشت؟
زیارت قبول
حسابی نانازی شدی
ما منتظر ادامه سفر نامه هستیم



سلام ممنون خاله جای همه دوستان خالی بود .
انشالله قسمت همه بشه.
مامان ریحان عسلی
13 اردیبهشت 91 2:01
سلام
مشهدی ابوالفضل و مشهدی مامانش
خوبید ایشالا همیشه به این سفرا
امان از دست این وروجکا هیچ چیز در امان نیست از دستشون خونه ی ما که بی جاذبه ی بی جاذبه ست


ممنون خاله.
خونه ماهم هیچی توش پیدا نمیشه .
مامان نسترن
13 اردیبهشت 91 9:22
زیارتا قبول کوچولوی دوست داشتنی.


ممنون خاله جون