اولین مسافرت ابوالفضل
سلام عمرم،نفسم،سلام مشهدی ابوالفضل مامان
این پست رو خیلی وقته که نوشتم ولی هر بار خواستم کاملش کنم نشد تا امروز .ببخشید که دیر شد.
عزیزم دهمین دندونت هم وقتی از مشهد برگشتیم جوونه زد مبارکت باشه مامانی.
گل مامان شما اولین مسافرتت رو در تاریخ 21/1/91 رفتی به پابوس امام رضا(ع)به مشهد مقدس.
منم چون تا حالا با شما سفر نرفته بودم خیلی نگران بودم که نکنه تو راه اذیت بشی ولی خدارو شکر خوب بود .
اول رفتیم تهران و از اونجا با قطار رفتیم .
سفرنامه مشهد در ادامه مطلب.........
شب که داشتم وسایلمون و جمع میکردم رفتی نشستی تو چمدون
صبح که بیدار شدی دیدم سرو صدات نمیاد اومدم دیدم وسایل و که من شب بعد از خوابیدنت جمع کردم ریختی بیرون و رفتی نشستی تو چمدون
اینجا هم تا گفتم ابوالفضل
ابوالفضل موقع رفتن
وقتی رسیدیم تهران تو سالن راه آهن یه جا بند نمیشدی که همونجا نمی دونم با چی لثت بریده بود و کلی خون اومد و تا یه هفته زخم بود
داخل قطارم که دیگه بدتر اصلا نمی نشستی و همش در حال رفت و آمد بودی البته اینجا تازه سوار شده بودیم و با آبمیوه مشغول شده بودی.
بابایی میخواست بیارتت داخل ولی نمیومدی
آخرش بابا مجبور شد بره بشینه بالا که شما نتونی بیای پایین
هر کاری میکردم نمی خوابیدی یه نینی 4ماهه هم تو کوپه ما بود که همش گریه میکرد ولی دیگه خسته شده بودی و نشسته بودی بغل بابا
ساعت یک خوابیدی و ساعت پنج بیدار شدی ولی سرو صدا نمیکردی ما بالا بودیم و شما هم همش با مامان اون یکی نینی ار بالا بای بای میکردی ساعت 6 صبح رسیدیم مشهد شما تا پیاده شدیم خوابیدی تا ساعت 9 صبح .اینم یه عکس از طلوع خورشید موقع رسیدن به مشهد.
تا اتاقو تو هتل تحویلمون بدن رفتیم تو حیاط که شما باز شیطونیات شروع شد ما نشستیم اینور ولی شما پیش ما نمینشستی و دوست داشتی بشینی رو پله ها
تا رسیدیم تو اتاق شیطونیات شروع شد و همه چیزو به هم ریختی
اینم اولین زیارتت که بابایی بلندت کرده بود دستت و زده بودی به ضریح
ادامه دارد........