قاطی پاتی
سلام شیطون مامانی
این روزا از دست تو و شیطونیهات کمتر میتونم بیام نت و وبلاگت و به روز کنم.البته یه کمی هم تنبلی میکنم ولی بیشترش به خاطر تو که نمیشه ازت غافل شد.
تا میایم بشینیم پای کامپیوتر بدو بدو میای و میگی منم اگه ما بشینیم رو صندلی مارو بلند میکنی و خودت میشینی وقتی هم ما در حال کار باکامپیوتر باشیم میای یا خاموش میکنی یا اینترنت و قطع میکنی و تموم سیما رو هم درمیاری.میبینی که دلیل نیومدن به خاطر تنبلی نیست
هر روز که میگذره شیطونتر و شیرین زبون تر میشی حرف زدنت و که میشه گفت دیگه کامل شده و هر چیزی که بشنوی سریع تکرار میکنی ماهم که باید حسابی مواظب حرف زدنمون باشیم.
گیلاس مامان کو؟
ادامه مطلب یادتون نره........
عاشق جارو هستی اونم همه نوعش جااو دستی،جااو بقی،...تا من بگم خونه کثیف شده سریع جارو دستی رو میاری و میری دنبال جارو برقی اولم که باید خودت همه جارو جارو کنی .
حتی وقتی دستت تو گچ بود هم ولکن نبودی.
پیش اوشی (پیچ گوشتی)رو هم خیلی دوست داری اسباب بازی ابزار آلات رو هم برات خریدیم ولی واقعیش رو دوست داری میگی مامان بیا پیش اوشی.یکی رو هم قبول نداری هر چی بهت یکی بدیم میگی یکیش.حالا هر چی باشه پیش اوشتی ،للات(شکلات)،...باید چند تا باشه
هفته قبل چند تا پیچ گوشتی تو دستت بود منم داشتم خونه رو جارو میکردم که نزاشتی همش گفتی مامان آموش که منم بیخیال شدم جارو برقی رو خاموش کردم و رفتم تو آشپزخونه خیلی طول نکشید که یهو برق قطع شد و صدای جیغت بلند شد دویدم بیرون اونم با چه حالی دیدم سیم جارو برقی رو کشیدی و پیچ گوشتی رو رد کردی تو پریز برق. حسابی ترسیده بودم بغلت کردم و تو هم زود آروم شدی فکر کنم خودتم از ترس بود که گریه میکردی.خدارو شکر به خیر گذشت.
سیب زمینی سرخ شده خیلی دوست داری هر موقع درست کنم باید چند بار سیب زمینی خرد کنم چند روز پیش داشتم سیب زمینی سرخ میکردم تو هم همش ظرفتو میاوزدی و میگفتی باز چند بار برات ریختم نمیدونم چه طور شد که خودت اومدی دستت رو دراز کردی رو گاز که سیب زمینی برداری دستت خورد به ماهی تابه یه کم گریه کردی منم بوسش کردم و زود ساکت شدی فرداش بابایی گفت دست ابوالفضل چی شده نگاه کرم دیدم رو انگشتات تاول زده قربونت برم که اینقدر صبور و پر طاقتی .ازاون روزم همش دستتو میاری میگی مامان بوس.
یه روزم دیدم سرو صدات نمیاد اومدم دیدم کرم پودر منو که تازه خریده بودم به این روز انداختی
این روزا همش منم منم میکنی.
خوشگل مامان کیه :منم
عسل مامان کیه:منم
داداشی کیه :منم(همسایه پایینیمون وقتی تورو میبینه میگه خوبی داداشی فکر میکنم دو ماه پیش بود یه روز دیدم با خودت حرف میزنی گفتم ابوالفضل چی میگی؟گفتی :داداشی .پزسیدم داداشی کیه گفتی منم )
هر چیزی از وسایل و لباسات و هم میگم مال کیه میگی: منم
بابایی میخواد بره بیرون دمپاییتو میگیری دستتو و میگی منم(منم میام)
فعل ها رو خیلی خوب به کارمیبری.بابا که از بیرون میاد زنگ میزنه آیفون رو برمیداری درو باز میکنی میگی باز شد.وقتی میاد بالا میگی آمدی.
غذا که درست میکنم میای تو آشپز خونه میگی مامان پخت.
وقتی چیزی میخوری ظرفشو میاری میدی میگی خوردم.
شب خوابت میاد میگی مامان بخوابیم.
وقتی میخوایم بریم بیرون میری جلو در و میگی زود باش.
شبا که میخوای بخوابی بابایی میگه ابوالفضل شب بخیر دوستت دارم حالا توهم هر موقع میخوایم بخوابیم میگی بابایی شب ،دوست.
تقریبا دوماهه که به قول خودت بیبی نمیکنمت هنوز خودت نمیگی ولی من همیشه میبرمت دستشویی و تو خونه دیگه جیش نمیکنی وقتی هم بیبی میکنمت جیش نمیکنی تا بازت کنم ببرمت دستشویی اولین بارم تو ماه رمضون بود که عصر مای بیبیت کردم رفتیم خونه حاج آقا افطار ساعت 12 که برگشتیم بازت کردم بخوابونمت دیدم مای بیبیت خشکه.
دو هفته پیش پنجشنبه با دایی و خاله زینب شام رفتیم بیرون بعداز شام هم دایی بردمون گنجنامه هوا حسابی سرد بود و منم لباس گرم برات نبرده بودم تو هم همش میخواستی آب بازی کنی.
دایی بغلت کرد که دستتو بزنی تو آب
اینم گیلاس شیطون که آخرش کار خودشو کرد
اینم گریه برای آب بازی
جمعه هفته قبل هم با عمو و عمه رفتیم پارک سوار این کرم ابریشم شدی ولی وقتی حرکت کرد ننشستی و اومدی پایین .چون در حال حرکت بود عکس تار شد.ولی حسابی تاب و سرسره بازی کردی.
سرسره بازی به شیوه ابوالفضل
پ.ن:امروز هفتمین سالگرد عقد من و باباییه .
ابوالفضل بیست و دو ماه و هشت روزشه.
پ.ن2 پست هایی که مربوط به خاطراتت نیست کار باباییه