ابوالفضل جانابوالفضل جان، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

....❤ღ گیلاس مامان❤ღ...

قاطی پاتی

1391/6/29 16:49
نویسنده : مامانش
2,619 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شیطون مامانی

این روزا از دست تو و شیطونیهات کمتر میتونم بیام نت و وبلاگت و به روز کنم.البته یه کمی هم تنبلی میکنمخجالت ولی بیشترش به خاطر تو که نمیشه ازت غافل شد.

تا میایم بشینیم پای کامپیوتر بدو بدو میای و میگی منم اگه ما بشینیم رو صندلی مارو بلند میکنی و خودت میشینی وقتی هم ما در حال کار باکامپیوتر باشیم میای یا خاموش میکنی یا اینترنت و قطع میکنی و تموم سیما رو هم درمیاری.میبینی که دلیل نیومدن به خاطر تنبلی نیستچشمک

هر روز که میگذره شیطونتر و شیرین زبون تر میشی حرف زدنت و که میشه گفت دیگه کامل شده و هر چیزی که بشنوی سریع تکرار میکنی ماهم که باید حسابی مواظب حرف زدنمون باشیم.

ابوالفضل کو؟

 

گیلاس مامان کو؟

ادامه مطلب یادتون نره........

 

عاشق جارو هستی اونم همه نوعش جااو دستی،جااو بقی،...تا من بگم خونه کثیف شده سریع جارو دستی رو میاری و میری دنبال جارو برقی اولم که باید خودت همه جارو جارو کنی .

حتی وقتی دستت تو گچ بود هم ولکن نبودی.

کمک کردن گیلاس

پیش اوشی (پیچ گوشتی)رو هم خیلی دوست داری اسباب بازی ابزار آلات رو هم برات خریدیم ولی واقعیش رو دوست داری میگی مامان بیا پیش اوشی.یکی رو هم قبول نداری هر چی بهت یکی بدیم میگی یکیش.حالا هر چی باشه پیش اوشتی ،للات(شکلات)،...باید چند تا باشه

هفته قبل چند تا پیچ گوشتی تو دستت بود منم داشتم خونه رو جارو میکردم که نزاشتی همش گفتی مامان آموش که منم بیخیال شدم جارو برقی رو خاموش کردم و رفتم تو آشپزخونه خیلی طول نکشید که یهو برق قطع شد و صدای جیغت بلند شد دویدم بیرون اونم با چه حالی دیدم سیم جارو برقی رو کشیدی و پیچ گوشتی رو رد کردی تو پریز برق. حسابی ترسیده بودم بغلت کردم و تو هم زود آروم شدی فکر کنم خودتم از ترس بود که گریه میکردی.خدارو شکر به خیر گذشت.

سیب زمینی سرخ شده خیلی دوست داری هر موقع درست کنم باید چند بار سیب زمینی خرد کنم  چند روز پیش داشتم سیب زمینی سرخ میکردم تو هم همش ظرفتو میاوزدی و میگفتی باز چند بار برات ریختم نمیدونم چه طور شد که خودت اومدی دستت رو دراز کردی رو گاز که سیب زمینی برداری دستت خورد به ماهی تابه یه کم گریه کردی منم بوسش کردم و زود ساکت شدی فرداش بابایی گفت دست ابوالفضل چی شده  نگاه کرم دیدم رو انگشتات تاول زده قربونت برم که اینقدر صبور و پر طاقتی .ازاون روزم همش دستتو میاری میگی مامان بوس.ماچ

خواب ناز

یه روزم دیدم سرو صدات نمیاد اومدم دیدم کرم پودر منو که تازه خریده بودم به این روز انداختی عصبانی

شیطونیای گیلاس

شیطونیای گیلاس

این روزا همش منم منم میکنی.

خوشگل مامان کیه :منم

عسل مامان کیه:منم

داداشی کیه :منم(همسایه پایینیمون وقتی تورو میبینه میگه خوبی داداشی فکر میکنم دو ماه پیش بود یه روز دیدم با خودت حرف میزنی گفتم ابوالفضل چی میگی؟گفتی :داداشی .پزسیدم داداشی کیه گفتی منم )

هر چیزی از وسایل و لباسات و هم میگم مال کیه میگی: منم

بابایی میخواد بره بیرون دمپاییتو میگیری دستتو و میگی منم(منم میام)

فعل ها رو خیلی خوب به کارمیبری.بابا که از بیرون میاد زنگ میزنه آیفون رو برمیداری درو باز میکنی میگی باز شد.وقتی میاد بالا میگی آمدی.

غذا که درست میکنم میای تو آشپز خونه میگی مامان پخت.

وقتی چیزی میخوری ظرفشو میاری میدی میگی خوردم.

شب خوابت میاد میگی مامان بخوابیم.

وقتی میخوایم بریم بیرون میری جلو در و میگی زود باش.

شبا که میخوای بخوابی بابایی میگه ابوالفضل شب بخیر دوستت دارم حالا توهم هر موقع میخوایم بخوابیم میگی بابایی شب ،دوست.بغل

تقریبا دوماهه که به قول خودت بیبی نمیکنمت هنوز خودت نمیگی ولی من همیشه میبرمت دستشویی و تو خونه دیگه جیش نمیکنی وقتی هم بیبی میکنمت جیش نمیکنی تا بازت کنم ببرمت دستشویی اولین بارم تو ماه رمضون بود که عصر مای بیبیت کردم رفتیم خونه حاج آقا افطار ساعت 12 که برگشتیم بازت کردم بخوابونمت دیدم مای بیبیت خشکه.

دو هفته پیش پنجشنبه با دایی و خاله زینب شام رفتیم بیرون بعداز شام هم دایی بردمون گنجنامه هوا حسابی سرد بود و منم لباس گرم برات نبرده بودم تو هم همش میخواستی آب بازی کنی.

گنجنامه

دایی بغلت کرد که دستتو بزنی تو آبابرو

گنجنامه و آب بازی

اینم گیلاس شیطون که آخرش کار خودشو کردمتفکر

آب بازی در گنجنامه

اینم گریه برای آب بازیگریه

گریه برای آب بازی

جمعه هفته قبل هم با عمو و عمه رفتیم پارک سوار این کرم ابریشم شدی ولی وقتی حرکت کرد ننشستی و اومدی پایین .چون در حال حرکت بود عکس تار شد.ولی حسابی تاب و سرسره بازی کردی.

بازی در پارک

 سرسره بازی به شیوه ابوالفضل

سرسره بازی

سرسره بازی

خنده

سرسره بازی

 

پ.ن:امروز هفتمین سالگرد عقد من و باباییه .قلب

ابوالفضل بیست و دو ماه و هشت روزشه.

پ.ن2 پست هایی که مربوط به خاطراتت نیست کار باباییهخنثی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

باران قلنبه
29 شهریور 91 16:21
سلام عزیزم خوشحال می شم به وب دخمل منم بیاین. دخملم باران مظفری توی مسابقه جشنواره رمضان 91 آتلیه سها شرکت کرده اگه می شه به سایت آتلیه سها بروید و در قسمت جشنواره رمضان به دخترم رای 5 بدهید .این جشنواره تا اول مهر مهلت داره. آدرس سایت آتلیه سها: Soha.torgheh.ir/festival لینک مستقیم جشنواره تو وبم هست یه دقیقه بیشتر طول نمی کشه من نیاز دارم به رای شما عجله کنین زیاد وقت نمونده منتظرمااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا البته اگر قبلا به کودک دیگری رای داده اید میتوانید دوباره به دخمل من رای بدهید
مامان نیایش
29 شهریور 91 16:57
سلام خانمی ممنون از حضورت و تبریکت شاد باشید همیشه خیلی قشنگ بود عکس ها بالاخره این گل پسری خانه داره یا خرابکاری میکنهخدا حفظش کنه همیشه لباش خندون


سلام خاله .
پسرم همه کارس .ممنون خاله
زهره مامان آریان
30 شهریور 91 2:31
سالگرد عقدتون مبارک.
مامانی خیلی بیشتر مواظبش باش.ماشالله بچه ها پر انرژی اند و کنجکاو.


سلام.
شما تنها کسی بودی که سالگرد عقدمونو تبریک گفتی.
بله اصلا نمیشه ازشون غافل شد.
مامان فرنيا
3 مهر 91 11:08
سلام خوشحالم كه وقت شد اپ كنيد
عكس اول خيلي بانمكه اين بچه عجب جاهايي را كه پيدا نمكنند واسه بازي
پس ابوالفضل هم مثل فرنيا لولات خيلي دوست داره
فداي ان انگشت تاول زده ماماني خيلي مواظب باشيد بخصوص پيش اوشي و برق حتما ديده باباش كارهاي برقي ميكنه كه اينكار را كرده

میبینید جه کارایی میکنه اصلا نمیشه ازش غافل شد.
بله عاشق لولاته هر موقعم که میخریمهمشو نمیدم میاد میگه لولاتم..
مامان فرنيا
3 مهر 91 11:50
چه پسر گليه به مامانش كمك ميكنه
ماماني يادت باشه سكوت بچه ها يعني خرابكاري


بله حسابی کمکم میکنه.
مامان نسترن
6 مهر 91 10:15
سلام دوست خوبم. یه راهنمایی لازم دارم. به نظرت من با وجود پسر دوسالم که خیلی به من وابسته شده ,سر کار رفتن نیمه وقت درسته یا از اینی که هستم خسته تر میشم؟


میام پیشتون.
نی نی ارشام و سارا
6 مهر 91 18:13
سلام عزیزم ممنون از حضورت
عزیزم رمز برات خصوصی میفرستم
شاد باشی


ممنون خاله
مامان فرنيا
9 مهر 91 8:05
سلام از اينكه به ما سرزديد ممنونم گل پسري را ببوسيد
فرنيا هم شير منو ميخورد هم شير خشك دفعات شير خوردن را در طول مدت چند ماه كم كردم مثلا اولش چهار وعده در روز ميخورد صبح ظهر عصر شب بعد شد سه وعده ظهر عصر شب بعدش عصرها را حذف كردم دو ماهي بود فقط ظهر و شب شير ميخورد البته ظهرها شير خشك شبها شير خودم حالا هم كه وعده شب را حذف كردم
جاي شير خشك هم دارم شير پاستوريزه ميدم البته فرنيا فقط شير ميوه دوست داره
اميدوارم ابوالفضل جان هم خيلي راحت اين مرحله را پشت سر بگذاره

ممنون عزیزم بابت راهنماییتون.

مامان فرنيا
9 مهر 91 8:56
راستي يادم رفت بگم چون شاغل هستم پروژه از شير گرفتن را از روز چهارشنبه شروع كردم تا بتونم شب اول و دوم را تا دير وقت فرنيا راببريم بيرون و پارك تا خسته بشه و راحتتر بدون شير خوابش بگيره